هلیاو ایلیا

اشتی کنون!

منم سلاممممممم! معرفی میکنم ......اقاااااااای ...ارین! کیه ؟ پسر عموی گل وگلاب و شیطونم! یه چیزی میگم یه چیزی میشنفین ا..... اون عکسی که جلوشه میبینین؟ اره عکس بن 10و میگم. انگشت کوچیکه ارین هم نمیشه تو شلوغی وشیطنت! این لحظه ناب که دارین میبینین از معدود لحظه هاییه که با هم دعوا نمیکنیم ! یه چیزی در حد معجزه!!! والا به قرعان!   حالا میخواهم سورپریزتون کنم و یه عکس با حال واستون از یه دختر خوشتیپ بذارم! کدوم دختر ؟ 😎 خودتون ببینین! این شما و اینهم..............من! 😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😊 خداحافظتون!       ...
20 مرداد 1392

همه پسر عموهای من

سلام به همگی لطفا حواس بنده رو پرت نفرمایید دارم فکر میکنم! چی بود خدا جون......نوک زبونم بود آ..... ایول پیداش کردم !😊 چی رو پیدا کردم؟ معلومه دیگه اسم این اقا پسر و که بغل دستمه دیگه؟ اخه میدونین اسمش یه خورده همچی سخته ! خوب بگذریم ایشون پسر عمو بنامیه نه ببخشید مینامی  اوه نه چی گفتم همش تقصیر اون ارتینه بلد نیست اسمشو بگه ! بنیامین اره خودشه موفق شدم یه کف دست مرتب به افتخار خودم وخودش و خودتون...... ولی انصافا بچه با حالیه رفیق شش دونگیم با همدیگه! تو شلوغکاری دست منم از پشت بسته یعنی من الان داغونما از دستش! خیلی خب تا همینجا فعلا بسه تابعد .......بای   ...
20 مرداد 1392

خونه مادر بزرگه هزارتا قصه داره!

اینجا خونه مامان بزرگه ! کدومش؟ خوب اون یکی دیگه ! اون که سمت چپه اسمش ارتینه! پسر عمو ارتین! البته دو تا پسر عموی شیطون دیگه هم داریم که عکساشونو بعدا نشونتون میدیم. جاتون خالی وقتی همه مون با هم میریم خونه مامان بزرگ چه قیامتی بپا میشه!!!! اوه اوه چشتون روز بد نبینه ....یه بلبشویی میشه که نگو ونپرس. حالا بعدا از ماجراهاش واستون میگم مخصوصا از لپ تاپ عمه ف ! فعلا بای! ...
21 تير 1392

بابای تنبل!

سلام به همه ! چیه اینجوری نیگام میکنین خوب گشنمه دیگه چیکار کنم ! یه بابای تنبل دارم که چند وقته وبلاگ منو آپ نمیکنه . منم از لجم هر چی میگه بگو بابا نمیگم . اخی نمیدونید قیافش چه دیدنی میشه وقتی میگه بگو بابا . منم مدام میگم ماما ماما اعصابش خراب میشه فکر کنم واسه همینه وبلاگ منو آپ نمیکنه . غذای درست حسابی هم بهم نمیده واسه همین اکثر اسباب بازیهام و تا نصفه خوردم!! ولی واقعا خوشمزه است آ.. شماهم بفرمایید ! ...
14 تير 1392

بدون عنوان

سلام امروز رفتم با بابا و مامانی و ایلیا عکس گرفتم . اخه قراره پیش دبستانی ثبت نام شم . بین خودمون باشه من خیلی دوست ندارم برم اما بابا مامان اصرار دارن که حتما باید برم والا بیسواد میمونم . این روزها ایلیا خیلی شلوغ میکنه امشب سوار روروئک بود که یهو چپ کرد! پیشونیش قرمز شد و کلی گریه کرد حیوونی داداش کوچولوم!   ...
28 خرداد 1392
1